تنها دلیل بودن یک کوه ، کاه بود

در باوری که فلسفه اش اشتباه بود

 

تنها دلیل بودن یک کوه ، کاه بود

دستی نبود رسم کند حس درد را

بر بوم عشق ، پرتره ای از گناه بود

امشب به جمع بندی آخر رسیده ام

تقدیر من و چشم تو ، هر دو سیاه بود

 

 

 

روی خوشی به حس زلیخا نشان نداد

یوسف اگر چه بر لبه پرتگاه بود

دست هوس ... و پیرهنی پاره ... در دلش ،

گفت ای خدا ! چه می شد اگر قصر ، چاه بود

آن روزها که عاطفه ریگی به کفش داشت

از گیر و دار عشق سرم بی کلاه بود

یک جفت کفش خسته و یک ساک منتظر

گویا بساط رفتن من رو به راه بود

پرسیدم و به پرسش من اعتنا نکرد

 

تردید داشت ... پاسخ او نیز - آه – بود

مردی غریب ضامن آهوی ما نشد ...

آری ، غزل – غزال دلم – بی پناه بود

چنگی به دل نمی زند ،افسوس باز هم

شعرم ضعیف و قافیه ام افتضاح بود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







دو شنبه 27 / 6 / 1390برچسب:, |